کدخبر: ۳۲۵
۲۷ فروردین ۱۴۰۴ ساعت ۰۹:۵۴
چاپ

برگی از خاطرات گذشته رزمندگان

برگی از خاطرات گذشته رزمندگان

برگی از خاطرات گذشته

👈(سربازی رفتن)

🔸رفتن به سربازی هم داستان غم انگیز و خاص خود را داشت، البته بزرگترها آنطور که تعریف می کردند، در زمان دورتر که معمولا افرادیکه به سن سربازی می رسیدند یا در بیابانها و معادن دنبال کار بودند دسترسی به آنان مشکل بوده و کمتر نام و نشان آنان را داشتند و از دید پنهان بودند، اگر هم از آنان باخبر میشدند بدلیل فساد زنجیره‌ای یا همون (سیستماتیک) که وجود داشته از پایین تا مسئولین تصمیم گیر مبلغی رامی گرفتند بین خود بتناسب میزان نقش و تاثیر گذاری هریک توزیع و برای افراد سرباز معافیت صادر می کردند. اما از متولد 1330 به بعد که خودم یادم میاد یک روزی در سال به نام سرباز گیری مشخص می کردند می ریختند افراد در سن سربازی را می گرفتند به حسینه (معروف به حسینیه خان) منتقل و دو سه روزی کارهای مقدماتی اعزام را انجام و در این مدت علی رغم اینکه خانواده آنان جلو حسینه تجمع و با گریه و خواهش درخواست داشتند فرزند یا همسرشان را ببینند اما اجازه نمی دادند.

بعد اعزام هم برای آموزش به مراکز خیلی دوردست اعزام وتا مدتها بدلیل عدم وجود وسایل ارتباطی، خانواده‌ها از محل آموزش و خدمت سرباز خود بی اطلاع بودند خیلی از سربازان بعد 6الی هفت ماه اولین مرخصی را می آمدند.

🔸 اولین نامه علی اکبر ایاری را که برای مرحوم مادرشان خواندم حاکی از شرایط سخت و مشقت بار دوران سربازی و البته سرباز هم در زمان سربازی تازه قدر اقوام ، خویشان و بخصوص والدین را احساس می کردند.

در نامه اشعاری بدین مضمون آنچه که در ذهنم مانده نوشته بودند:

به خط کردند تراشیدند سرم را

کلاه آهنی کردند سرما

کلاه آهنی رنگ زمینه

برادر غم مخور دنیا همینه

پدر خوبه و مادر نازنینه

برادر میوه روی زمینه

با خود گفتم بله تا دیروز که!!! همه ما قدر ندونستیم حالا شدند نازنین و میوه روی زمین.

امان از دوری و دوستی!